♥ اندیشه ناب♥
♥ باشگاه علمی تخصصی یوگا پرنده آزاد ♥
♥ پرنده ای به رسالت مبعوث شد ♥
خداوند گفت : دیگر پیامبری مبعوث نخواهم فرستاد ، آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند و آنگاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد. پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود. عده ای به او گرویدند و ایمان آوردندو خدا گفت اگر بدانید حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد.
خدا رسولی از آسمان فرستاد. باران نام او بود. همینکه باران ، باریدن گرفت آنان که اشک را می شناختند رسالت او را دریافتند پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند . خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می توان به پاکی رسید.
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت. پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند روزی در خوف و روزی در رجا زیستند. خداوند گفت : آن که خبر باد را می فهمد قلبش در بیم و امید می لرزد. قلب مؤمن اینچنین است.
خدا گلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند و گل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مؤمنی گلی که دید رستاخیز را به یاد آورد. خدا گفت : اگر بفهمید تنها با گلی قیامت خواهد شد.
خداوند یکی از هزاران نامش را به دریا گفت. دریا بی درنگ قیام کرد و چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند. مردم تماشا می کردند عده ای پیام را دانستند پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آنها باقی نماند.
خدا گفت : آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت و یاد دارم که فرشته ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر مرسل است ، اما همیشه کافری هست تا بارش باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر. اما هم امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است.
♥ عرفان نظر آهاری ♥
♥ باشگاه یوگا پرنده آزاد ♥