♥ داستان های آموزنده ♥ باشگاه علمی ـ تخصصی یوگا پرنده آزاد ♥
♥ برگرفته از کتاب «راه عشق» نوشته : «اكنات ايسواران» ♥
♥ نیش عقرب نه از ره کین است ♥
يك راهب پير هندی كنار رودخانهاي در سكوت نشسته بود و مانتراي* خود را تكرار ميكرد . روي درختي در نزديكي او ، عقربي حركت در حال حرکت بود كه ناگهان از روي شاخه درخت به درون رودخانه افتاد . همين كه راهب خم شد و عقرب را كه در آب دست و پا ميزد از رودخانه خارج كرد ، جانور او را گزيد . راهب اعتنايي نكرد و به تكرار مانترای خود پرداخت . كمي بعد ، عقرب دوباره به آب افتاد و راهب مانند بار قبل او را از آب درآورد و روي شاخه درخت گذاشت و باز نيش عقرب را چشيد . اين صحنه چندين بار تكرار شد و هر بار كه راهب ، عقرب را نجات ميداد نيش آن را بر دست خود حس ميكرد . در همان حال يك روستايي بيخبر از انديشهها و نحوه زندگي مردان مقدس ، كه براي بردن آب به لب رودخانه آمده بود ، با ديدن ماجرا ، كنترل خود را از دست داد و با اندكي عصبانيت گفت: «سوامي جي*من ديدم كه تو چندين بار آن عقرب احمق را از آب نجات دادي ، ولي هر دفعه تو را گزيد . چرا رهايش نميكني جانور رذل را؟» راهب پاسخ داد : «برادر ، اين حيوان كه دست خودش نيست ، گزيدن طبيعت اوست .» روستايي گفت : «درست است ، ولي تو كه اين را ميداني چرا طرفش ميروي؟» راهب پاسخ داد : «اي برادر ، خوب من هم دست خودم نيست . من انسان هستم . رهانيدن هم طبيعت من است .»
♥ روزگارتان رنگ عشق ♥
♥ باشگاه تخصصی یوگا پرنده آزاد ♥
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Mantra : ذکر
Swamiji : استاد هندی