داستان های آموزنده

باشگاه علمی ـ تخصصی یوگا پرنده آزاد

یوگا استان البرز+کانون یوگا+باشگاه علمی تخصصی یوگا پرنده آزاد کرج + باشگاه یوگا پرنده آزاد کرج +سیمین صدیق ابراهیم نیا+پرنده آزاد مکانی تخصصی برای یوگا+ آکادمی یوگا پرنده آزاد+ یوگا پرنده آزاد با مجوز رسمی از اداره کل ورزش و جوانان استان البرز و تحت نظارت کامل انجمن یوگای کشور و فدراسیون ورزش های همگانی+ مرکز یوگا پرنده آزاد

چهار شمع زندگی

يكي بود . یکی نبود . چهار شمع روشن زندگی به آهستگی می سوختند و در محیط آرامی صدای نجوای آنها به گوش می رسید : شمع اول گفت :  من ثروت هستم .  براي بیشتر آدم ها در زندگی وجود ندارم ، پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم . . . سپس با وزش نسیم ملایمی ، شمع ثروت خاموش گشت .

شمع دوم گفت : من صلح و آرامش هستم ، اما تقریبا هیچ کس نمی تواند شعله ی مرا روشن نگه دارد . من حس مي كنم  به زودی می میرم . . . سپس شعله ی شمع صلح و آرامش آرام آرام ضعیف گشت تا به کلی خاموش شد .

شمع سوم با ناراحتی گفت : من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم . انسان ها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند . آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود عشق بورزند . . . طولی نکشید که شمع عشق نیز خاموش شد .

ناگهان . . . کودکی وارد اتاق شد ، سه شمع خاموش را دید و شروع به گریه کرد . او امیدوار بود شمع های زندگی همیشه روشن بمانند . در اين هنگام شمع چهارم گفت : نگران نباش کودکم! تا زمانی که من وجود دارم ، ما می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم . مـن امید هستم ، تا وقتي كه ايمان  به خداي يكتا قطع نشود ، اميد نيز وجود دارد . كودك با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید ، شمع امید را برداشت و با آن سه شمع دیگر را روشن کرد . . .

پنجره امیدتان همواره رو به آسمان همیشه آبی توکل گشوده باد

باشگاه یوگا پرنده آزاد