مطالب مرتبط باشگاه علمی ـ تخصصی یوگا پرنده آزاد

 شعر شل سیلور استاین ، استان البرز باشگاه یوگا پرنده آزاد کرج     Shel Silver stein

حرف شنو  

معلم بهم گفت : انگار تو اصلاً حرف شنوي نداري ! 

هي سر كلاس وول مي خوري . 

براي چي يه جا آروم نمي شيني ؟ 

حالا برو يه گوشه وايستا تا ببيني . 

تا كه بهت نگفتم روت رو اين ور نكن . حاليت شد ؟! 

من هم رفتم و يه گوشه وايستادم تا وقتي كه هوا تاريك شد . 

اون هم نه خيال كنين ناله كنون و اشك ريزون . 

به هر حال اينقدر موندم تا همه رفتند خونه هاشون . 

به نظرم خانم معلم من رو پاك يادش رفته بود . 

فردا و پس فرداي اون روز هم تعطيلي بود . 

 من هم تعطيلي ها رو اونجا موندم ، 

حتي روز بعدش هم همونجا موندم . 

منتها روزِ بعد ، اولين روز تعطيلات تابستاني بود ، 

تير و مرداد هم موندم . چه عرق ريزوني بود ! 

به هر حال بايد از خانم معلم حرف شنوي مي كردم . 

باري ! موندم تا آخر شهريور . چه كاري كردم ! 

بعدش هم . اي داد و بيداد . در مدرسه رو بستند ، 

در و پنجره ها رو هم كلاً تخته كوبوندند و رفتند . 

مدرسه به جاي تازه اي منتقل شد . هيچ كس هم نرسيد به دادم ، 

خلاصه تا حالاش چهل ساله كه اينجا وايستادم . 

در تاريكي و خاك و خُل و جير جير در و پنجره ، 

منتظرم خانم معلم بگه : « روت رو برگردون ، دوباره » 

حالا شايد منظورش دقيقاً اين نبوده باشه هم 

اما من ، چه كنم كه حرف شنوام !

شل سيلور استاين

 

شاگردان گاهی ولی معلمان هر روز امتحان می دهند . . .

باشگاه تخصصی یوگا پرنده آزاد